Sarzamine Bartar
آفتاب میزد داغ میسوخت
بازار به تکرار میخوند
آواز خون لای خون
قصابا تو با کندههاشون
بیرون داد میزنن جاکشاشون گوشت
یکی میگه راه بده
اون یکی میگه خودتو جا بده
خون میریزه روی لباسشون
خالی کرد یه کامیون بارشو
توش میله وقفس حصار فلز
میسازم باهاش یه داربست
میکشن رو زمین دایره
روش پلاک شد مراسم نور
من از عابرا میترسم
همون لا به لا میچرخم
تو راه رو وا میکردی
پی جای پات میرفتم
ثبت کردی شعر شکست رو
غرفه به غرفه
لای سرب و روغن
بیت به بیت جمله به جمله
تا یه نظامی صدام زد بچه بیا
تو ایستاد از فرط خستگی پات
زیر چشماش زخم سیاه
گفت منم مثل توبود بچگیهام
عصر مراسم نوره
گوشت میدن بهت با بچه بیا
تو کشیدی من رو من درد کتفم
گفتی کمک نمیخواییم
یه شهر پر بوی مورفین
غرفهها بسته تا روز بعد
غروب چاقوش رو کرد تو گلوی ظهر
پخش شد توآسمون خونخورشید
بر میدون یه محوطه
یه حصار با فنسهای تور
باز شد در رفت تو کامیون
اینجا مراسم نوره
سرزمین برتر
خون میل له له
نور سحر جنگل
میناله رویش زیر پوتینا
میناله زیر پوتینا
سرزمین برتر
خون میل له له
نور سحر جنگل
میناله رویش زیر پوتینا
میناله زیر پوتینا
دو سیاه پوش ازدحام
خشم جنون انتقام
حاضرین هیجان انتظار
بلندگوها و زنده باد
برده ها رو با بوی اسفند
کشیدن تا بیخ لای خون
سرهاشونو می بریدن
مردم دست هاشون رو به آسمون
یکی از برده ها تو یه آن زد
زیر ساطور جلاد همه با خشم
داد می زدن اون با همه باور
می دوید با کلی تاول پاره اش
آزادی رو حس کرد چند ثانیه تو قفس لاغر آهن
زدن با میله تو دندونش شکست
افتاد پیش پای من آخر کشتنش …
با له له
تو سرزمین برتر
نور سحر جنگل
می ناله رویش زیر پوتینا
می ناله زیر پوتینا
یه سرخپوش با لهجه گنگ
از لای لخته سرب
گفت این آخرین مرحله است
رقص تو این لحظه سرخ
باز شد در به قفس
مثل یه شیار به یه زخم بزرگ
ریختن تو قفس
شروع شد یه صحنه نو
اینا غیر جنون چی باشن؟
یه عده از فشار خون میشاشن
سرخجامهها میخوندن ورد
یه عده رو صورت خون میپاشن
کم کم جمع تو جنون شد غیب
سرخجامهها میون خون غیب
سیاهپوشا و زن آروم شدم غیب
و موند بچه با دندون تو دستش تو
سرزمین برتر
خون میل له له
نور سحر جنگل
میناله رویش زیر پوتینا
میناله زیر پوتینا
سرزمین برتر
خون میل له له
نور سحر جنگل
میناله رویش زیر پوتینا
میناله زیر پوتینا